نیکولای ریبنیکوف یکی از بازیگران محبوب دوران اتحاد جماهیر شوروی است. نقش های او در فیلم های "بهار در خیابان زارعنا نیا" ، "ارتفاع" ، "دختران" فقط در عرض چند سال این هنرمند تازه کار را به ستاره سینمای روسیه تبدیل کرد. ریبنیکوف علی رغم محبوبیت و عشق بی نظیر میلیون ها طرفدار ، تمام زندگی خود را وقف تنها زن - همسر محبوب خود آلا لاریونوا کرد.
عبور از سرنوشت ها
آغاز زندگی برای نیکولای ریبنیکوف دشوار بود. وی در 13 دسامبر سال 1930 در منطقه وورونژ به دنیا آمد. پدرش نیز بازیگر بود ، در صحنه تئاتر محلی نمایش بازی می کرد. متأسفانه سرنوشت مردم آن دوران با جنگ بزرگ میهنی بی رحمانه فلج شد. پدر ریبنیکوف در جبهه درگذشت. به زودی مادر بازیگر آینده از بین رفت. با آغاز جنگ ، او به همراه فرزندانش ، نیکولای و برادرش ، به نزد خواهرش در استالینگراد رفتند. پس از مرگ والدینش ، در این شهر بود که سالهای باقی مانده از کودکی و جوانی ریبنیکوف گذشت.
در مدرسه ، او در رفتار مثال زدنی تفاوتی نداشت ، اما با بازی در نمایش های مدرسه ، خود را به خوبی ثابت کرد. در سال 1948 نیکولای برای فتح مسکو عزیمت کرد. او خیلی راحت موفق شد: ریبنیکوف در مسیر سرگئی گراسیموف و تامارا ماکاروا وارد VGIK شد. همسر آینده او ، آلا لاریونوا ، نیز برای تحصیل در آنجا آمد.
برخلاف نیکولای ، وی یک مسکووی بومی بود. وی در جنگ با مادرش در تخلیه در تاتارستان جان سالم به در برد. در دوران کودکی ، آلا کوچک مدام مورد توجه قرار می گرفت و برای بازی در فیلم دعوت می شد ، اما مادر او نمی خواست برای دخترش حرفه بازیگری بازی کند. خوشبختانه ، بعد از مدرسه ، لاریونووا قبلاً می توانست خودش تصمیم بگیرد و از چندین دانشگاه تئاتر درخواست داد. در GITIS ، هنگام آزمایش یک دختر خجالت زده برای او اتفاق افتاد ، وقتی دختری تحریک شده متن را فراموش کرد. در VGIK ، آلا نیز با آغوش باز انتظار نمی رفت. سرگئی گراسیموف ، که در حال گذراندن دوره بازیگری بود ، متقاضی را دوست نداشت ، اما او توانایی همسر استاد ، تامارا ماکاروا را می دید. او شوهرش را متقاعد كرد كه به لاریونوا فرصت دهد.
طبق شایعات ، ریبنیکوف بلافاصله سرنوشت خود را در زیبایی غرور تشخیص نداد. سالهای اول تحصیل ، او توسط دختری دیگر مجذوب شد و واقعه دخالت در سال چهارم ، زمانی که آلا نقش اصلی در داستان افسانه ای "Sadko" را بازی کرد ، رخ داد. او به لاریونوا احساسات خود را اعتراف کرد ، اما این بازیگر جوان که در میان جمعیتی از طرفداران احاطه شده بود ، دوست پسر بعدی را فقط به عنوان یک دوست درک کرد.
پس از فارغ التحصیلی از VGIK در سال 1953 ، مسیر همکلاسی های سابق باید جداگانه طی شود. اما ریبنیکوف تسلیم نشد. آنها می گویند که در دوران دانشجویی ، با ناامیدی ، حتی به دلیل احساس غیرقابل پاسخ می خواست خود را حلق آویز کند. معلم او گراسیموف توانست احمق عاشق را روشن کند ، و به او توصیه کرد برای قلب زیبایی باد باد بجنگد. بعداً ، لاریونوا اعتراف كرد كه در تمام اعزامهای فیلمبرداری ، او بطور مداوم از نیكولای تلگرافهایی با اعلامیه های عشق دریافت می كرد ، كه به او اجازه نمی داد كه مداح وفادار خود را فراموش كند.
ناجی
در حین فیلمبرداری داستان افسانه ای "سادکو" ، آلا با ایوان پرورزف بازیگر معروف که 17 سال از او بزرگتر بود دیدار کرد. با گذشت زمان ، این آشنایی به یک رمان تبدیل شد و در سال 1956 لاریونوا باردار شد. البته او امیدوار بود که یک عروسی سریع برگزار شود و کودک متولد شده را به رسمیت بشناسد. علاوه بر این ، روابط با پرورزف در آن زمان به خوبی در حال توسعه بود ، این زوج بازیگر با هم در فیلم "افسانه Polesskaya" بازی کردند. برای ریبنیکوف ، خبر تغییرات آینده در زندگی آلای مورد ستایش ، ضربه سنگینی بود. به نظر می رسید که او را برای همیشه از دست داده است.
با این حال ، یکی دیگر از شرکت کنندگان در درام عاشقانه ، پرورزف ، یک سورپرایز غیر منتظره را پیش روی رقبا قرار داد. این بازیگر دوست داشتنی به طور موازی در مسکو با یکی از همکاران تئاتر طنز - کیرا کانائوا - رابطه داشت. معشوق دوم نیز از او در انتظار فرزند بود. و پس از ترک فیلمبرداری "افسانه Polesie" ، پروروزف مخفیانه با او ازدواج کرد. اندکی پس از بازگشت ایوان لاریونوا ، وی به طور تصادفی مهر تازه ازدواج را در گذرنامه وی کشف کرد.او بلافاصله فریبکار را رها کرد ، و بدبختی خود را با همسر برادرش در میان گذاشت. بستگان آلا نیز به نوبه خود بلافاصله ریبنیکوف را صدا کردند.
نیکولای بلافاصله در مینسک به طرف او پرواز کرد و فیلمبرداری در فیلم افسانه ای "ارتفاع" را قطع کرد. او فقط به لطف شناختنش ، کارمندان اداره ثبت محلی را ترغیب کرد که در 2 ژانویه 1957 با آنها با لاریونوا ازدواج کند. و فقط یک ماه بعد ، در ماه فوریه ، دختر بزرگ آلنا برای این زوج به دنیا آمد. ریبنیکوف دختر را به عنوان دختر خود بزرگ کرد و حتی در هنگام حضور خواهر کوچکترش آرینا در خانواده ، نگرش او را تغییر نداد. خوشبختانه پروروزف اصلاً علاقه ای به سرنوشت دخترش از لاریونوا نداشت. تنها سالها بعد آلنا راز تولد خود را فهمید ، اما این تاثیری در نگرش او نسبت به ریبنیکوف به عنوان پدر محبوب و تنها او نداشت.
30 سال خوشبختی
اتحادیه خانواده ریبنیکوف و لاریونوا 33 سال و تا زمان مرگ نیکولای نیکولایویچ در سال 1990 وجود داشت. دوستان ، اقوام و آشنایان بازیگران هنوز هم خاطرات خود را از رابطه در این زوج معروف تعریف می کنند. به نظر می رسد که در زندگی عادی ، رایبنیکوف مورد علاقه مخاطب فردی بسته و ساکت بود ، توجه عمومی را دوست نداشت و تمام تلاش خود را برای جلوگیری از آن انجام می داد. به همین دلیل ، هنگامی که لاریونووا با شکستگی استخوان یقه استخوان به آنجا رسید ، وی حتی یک بار از ملاقات همسرش در بیمارستان خودداری کرد. و در شرکت های پر سر و صدا که در آپارتمان جادار پنج اتاق بازیگران معروف جمع می شدند ، ریبنیکوف معمولاً در تفریح عمومی مشارکت کمی داشت. اما او صاحب مهمان نوازی بود ، خوب آشپزی می کرد ، به بسیاری از مسائل خانه رسیدگی می کرد - به عنوان مثال ، لباس را خودش شست.
نیکولای نیکولاویچ به شدت به همسر محبوبش حسادت می کرد ، حتی می توانست با ستایشگران بیش از حد مغرورانه مسابقه ای ترتیب دهد. و او همچنین به شدت تحمل جدایی از لاریونوا را تحمل کرد ، او همیشه سعی می کرد در صحنه فیلمبرداری از او دیدار کند. دوستان این زن و شوهر می گویند که این بازیگر زن خود را با نام خانوادگی Lapusya صدا کرده است. ریبنیکوف چنان همسرش را پرستش می کرد که حتی چشمهای خود را به سرگرمیهای زودگذر او در کنار پهلو بست که آلا دیمیتریوا گاه به آن تسلیم می شد.
لاریونوا از مرگ همسر محبوبش بسیار ناراحت شد. او خودش را بست ، کمتر لبخند زد و اعتراف کرد که به شدت دلش برای کولیا تنگ شده است. علاوه بر این ، پس از مرگ رئیس خانواده ، یک بدبختی دیگر به خانه آمد - وابستگی به الکل دختر کوچک. این بازیگر زن حتی آپارتمان عظیم خود را تغییر داد تا مهمانان منظم و مهمانی های بی پایان آرینا و همسرش را نبیند.
لاریونووا کمی تا 70 سالگی اش زندگی نکرد ، او در آوریل 2000 درگذشت. در سال 2004 ، آرینا ریبنیکووا درگذشت. آلنا ریبنیکووا در تمام زندگی خود به عنوان سردبیر در تلویزیون کار می کرد ، اکنون او بازنشسته شده است. متأسفانه هیچ یک از دختران بازیگران افسانه ای نسب خود را ادامه ندادند.