وقتی در زندگی احساسات ، تجربیات ، احساسات و احساسات کافی کافی نیست ، هنگامی که یک بزرگسال یک افسانه بزرگسال را می خواهد ، داستان هایی که در ژانر ملودراماتیک گفته می شوند به کمک شما می آیند. از این گذشته ، ملودرام جهانی است و تقریباً برای همه موارد مناسب است. شما فقط باید در مورد خلق و خوی و میل خود تصمیم بگیرید ، و - voila! - اکنون تنها انتخاب یک داستان مناسب از زندگی شخص دیگری باقی مانده است.
غالباً در پاییز ، غم و اندوه نامعقول شخص را فرا می گیرد. حتی اگر خورشید درخشان باشد و روز زیبا و روشن باشد. و اگر باران شارژ شود ، کنار آمدن با مالیخولیای نامفهوم و ناگهانی موج دار دشوارتر است. در چنین روزها یا عصرهایی است که ملودرام ها به غلبه بر خلق و خوی غیرقابل درک ، بیرون ریختن احساسات و خواسته های ناخودآگاه ، غم و اندوه خود را فریاد می زنند ، در حالی که به حوادث زندگی و مرگ خیالی شخص دیگری نگاه می کنند.
"وفادارترین دوست": آنها به من آموختند که برای وفاداری خود ارزش قائل شوم … و هرگز کسانی را که دوست داری فراموش نکن."
"هاچیکو: وفادارترین دوست"
در سال های اخیر می توان هنرمندانی چون کیانو ریوز ، شارلیز ترون ، جیم استراگس ، آن هاتاوی ، ریچارد گیر ، متیو گود ، ماریو کاساس و ماریا ولورده را استادانی بی نظیر خواند که نقش های اصلی را در فیلم های ملودرام بازی می کنند.
موافقم ، ستاره های هالیوود کیانو ریوز و شارلیز ترون استاد بازی عشق هستند. داستانی که توسط آنها و پت اوکانر کارگردان در فیلم نوامبر شیرین (2001) در مورد یک روشنفکر روابط عمومی موفق و رباتیک روایت شده است ، که توسط دختری در حال مرگ به دنیای عادی افراد زنده برگشته است ، اشک می بارد ، زیرا چنین لمس می کند رشته های روح که بسیاری از مردم در زندگی روزمره فراموش می کنند: لذت لمس کردن ، بوی دریا و شادی تعطیلاتی که برای بهترین دوست ترتیب داده شده است.
فیلم "در سراسر جهان" (به کارگردانی جولی تیمور ، 2007) برای بسیاری از بینندگان (و به ویژه تماشاگران) بازیگر جوان و با استعداد جیم استورجس را کشف کرد ، که پس از آن بیش از یک بار در فیلم های ملودرام ظاهر شد ، و مهمتر از همه ، هرگز تکرار نمی شود.
در ملودرام موسیقی در سراسر جهان ، قهرمان استورجس یک مرد ساده کار ، تقریباً یک بازنده است که در دوران بیتلز زندگی می کند. او آهنگهای بیتلز را طوری می خواند که گویی توسط خودش و در مورد او سروده شده است: در مورد یافتن خود در دنیا ، در مورد جنگ ، در مورد اینکه به دست آوردن و از دست دادن عشق واقعی چیست. در فیلم "یک روز" (به کارگردانی لون شرفیگ ، 2011) قهرمان استورجس یک عاشق قهرمان موفق است که وقتی فقط به دختر نگاه می کند هر کسی را که می خواهد می خواباند. او در همه چیز خوش شانس است: در امور عاشقانه ، کار ، پول. یک بار او خوش شانس بود که با دختری جذاب که سالها دوست خوبی بود آشنا شد. اما اگر قهرمان فیلم با اجرای آن هاتاوی باهوش و زیبا فوراً فهمید که او محکوم به عشق است ، پس این خبر که او سالها تنها زن روی زمین را برای او دوست داشت تنها سال ها بعد به قهرمان رسید. و بعد ناگهان معلوم شد که در اوج سالها زمان کمی برای عشق متقابل می تواند باقی بماند …
"ما فقط خاطرات شما را داریم. من می خواهم شما مرا قوی و زیبا به یاد بیاورید. نمی فهمم؟ اگر بدانم که شما از من اینگونه یاد می کنید ، هیچ چیز برای من ترسناک نیست. خدا ، نلسون ، تو جاودانگی من هستی!"
"نوامبر شیرین"
خوشبختی هرگز مطلق نیست ، درست است؟ این اتفاق به همان اندازه مرگ پیش می آید. فقط مرگ کمتر از دست می رود. عشق و مرگ در یک بطری اغلب اجزای جدایی ناپذیر داستانهای ملودرام هستند. به همین دلیل ، همدردی با قهرمانان ، غیر ممکن است که گریه نکنید. و ما در سینما و جلوی صفحه های تلویزیون گریه می کنیم ، با تماشای داستان سگ وفادار هاچیکو ، که پس از مرگ قهرمان ریچارد گیر (تا حدی داستانی به کارگردانی لاس هالستروم) تا آخر به ارباب خود وفادار ماند. ، 2008) …
ما می توانیم با همدردی با یک عاشق قهرمان سخت و گاه بی رحم ، که توسط یکی از پرطرفدارترین بازیگران امروز انگلستان ، متیو گود خوش تیپ بازی می کند ، گریه کنیم. در سال 2011 ، این هنرمند در یک داستان از عشق و مرگ در ملودرام Burning Man (به کارگردانی Jonathan Teplitzky ، 2011) بازی کرد. آتش در این فیلم قهرمان هود را در همه جا تعقیب می کند - او او را از درون می سوزاند و از بیرون فرو می ریزد: او را مجبور به زنده ماندن از یک فاجعه می کند ، که کنار آمدن با آن تقریباً غیرممکن است. مرگ بر اثر سرطان یک زن زیبا ، مادر پسرش ، معشوقش ، جهان قهرمان را به قطعات ناهموار و تیز تبدیل می کند و بنابراین دنیای او وارونه می شود. بنابراین ، ساخت فیلم از لحاظ زمانی برعکس شده و از هم گسیخته می شود. اما در آخر این عشق است که به قهرمان ملودرام کمک می کند تا از آتش حسرت و اندوه بیرون بیاید و مانند ققنوس دوباره متولد شود. در حین تماشای این فیلم دشوار ، پرشور و سکسی ، آبشارهای اشک صد در صد تضمین شده است.
"برای من ، یک دقیقه در کنار شما خوشبختی است ، و لحظه دیگر جهنم است."
"سه قدم بالاتر از بهشت"
خوشبختانه برای مخاطب - و به ویژه تماشاگران - همیشه و نه در همه ملودرام ها نیست که قهرمانان در پایان فیلم می میرند. گاهی اوقات ، با جدایی از محبوب خود ، آنها به سادگی به "پایان جهان" می روند. چنین "برتری" برای قهرمان در ملودرام اسپانیایی سه متر بالای بهشت (Tres metros sobre el cielo ، به کارگردانی فرناندو گونزالس مولینا ، 2010) - در مورد عشق نیمه جوان ، نیمه بزرگسال - پس از مرگ بهترین دوستش و با اولین اشتیاق در عشقش ، به بریتانیا تبدیل شد. عاشقانه قهرمانان ماریو کازاس و ماریا ولورده در اوج رابطه قطع می شود ، اما شاید نه برای همیشه؟ پس از همه ، حتی از "پایان جهان" نیز می توانید به عشق قدیمی خود برگردید. یا به منظور دیدار با یکی دیگر.