تاتیانا اوستینوا برای عشق ازدواج نکرد ، بلکه به دلیل کینه نسبت به معشوق سابقش بود. در نتیجه ، چنین ازدواج عجیبی خوشبختانه رقم خورد و برای چندین دهه ادامه داشته است.
داستان عشق نویسنده تاتیانا اوستینوا بسیار غیرمعمول شد. هنوز هم یک دختر بسیار جوان با یک پسر متواضع Zhenya ازدواج کرد تا معشوق خود را که او را رها کرده بود ، عصبانی کند. در نتیجه ، یک ازدواج تصادفی منجر به یک ازدواج طولانی و شاد شد. تاتیانا و یوجین تا به امروز با هم زندگی می کنند.
و هیچ کس به هیچ چیز به آن احتیاج ندارد
امروز تاتیانا پنهان نمی کند که در جوانی محبوبیت زیادی در بین جوانان نداشته است. دختر همیشه با اضافه وزن مشکل داشت ، عینک می زد و بسیار ناامن بود. در سالهای دانشجویی ، نویسنده آینده با یک مرد زیبا و واقعی دیدار کرد. مرد جوان نه تنها خوش تیپ بود ، بلکه می دانست چگونه خانم های جوان را راضی کند: او شعرهای محبوب را قلباً می خواند و دندانه های سفید لبخند می زد. اوستینووا خودش شروع به مراقبت از پسری کرد که دوست داشت. درست است ، چنین عاشقانه ای مدت زیادی دوام نیاورد. به زودی مرد جوان "شیپور" عاشق او را ترک کرد ، و حتی به دختر خندید. خوش تیپ گفت که تاتیانا ، حتی برای هیچ چیز ، مورد نیاز کسی نیست و هرگز ازدواج نخواهد کرد. اوستینوا کینه شدیدی در روحش به وجود آورد و شروع به جستجوی کاندیدای مناسب برای همسر کرد تا به معشوق خود ثابت کند که در واقع او مورد تقاضا و محبوبیت است.
در یکی از مهمانی های دانشجویی پر سر و صدا ، تانیا متوجه یک پسر متوسط و غیر قابل توجه شد. ژنیا فیزیکدان جوان مانند بقیه سرگرم نشد ، اما بی سر و صدا در حاشیه نشست و به اطراف نگاه کرد. در پایان شب ، ناگهان مرد جوان جسارت بیشتری پیدا کرد و داوطلبانه همراه اوستینوا در خانه شد. در همان شب ، یوجین به شوخی پیشنهاد خواستگاری را به همراه خود داد. و دختر موافقت کرد ، حتی با وجود این واقعیت که پسر را چه در داخل و چه از طریق ارتباط دوست نداشت.
آغاز زندگی خانوادگی
در نتیجه ، شوخی مشترک به یک عروسی ختم شد. جشن دانشجویی بسیار متوسط برگزار شد. پس از جشن ، همسران تازه ساخته دوستان نزدیک خود را گرفتند و ماه عسل خود را به وطن اوگنی رفتند. حتی در آن زمان ، تاتیانا خود را به خاطر تصمیمی تکان دهنده سرزنش کرد و فقط آرزو داشت که از قبل در وضعیت بیوه به خانه برگردد. خوشبختانه اوضاع کاملاً متفاوت رقم خورد.
به زودی ، بحرانی که در این کشور رخ داد ، بودجه خانواده اوستینووا را به شدت تحت تأثیر قرار داد. هر دو همسر شغل خود را از دست دادند و سعی کردند به هر طریقی از چاله مالی خارج شوند. تاتیانا به یاد می آورد که در آن زمان آنها حتی در نزدیکی مترو سیگار را فروخته اند. در سخت ترین دوره بود که اوستینوا از اولین بارداری خود باخبر شد. ماه های انتظار پسر میشا برای او غیرقابل تحمل شد. این دختر به طور مداوم توسط سمیت شکنجه می شد ، او روزها در رختخواب دراز کشید و فکر کرد که چگونه می تواند برای کالسکه ، لباس و سایر موارد ضروری کودک درآمد کسب کند. در همان زمان ، شوهر به هیچ وجه از اوستینوا حمایت نمی کرد ، اما با آرامش به دنبال کار خود بود.
پس از تولد میخائیل ، نویسنده آینده کاملاً دچار افسردگی شدیدی شد. یوجین تمام نگرانی های مربوط به کودک را بر عهده گرفت ، اما از نظر روانشناسی او هنوز از همسرش حمایت نمی کرد. اوستینووا موفق شد به تنهایی از پس مشکلات انباشته برآید.
به زودی تاتیانا از بارداری دوم مطلع شد. معلوم شد بی برنامه است. با وجود ترس از مادر جوان ، بارداری دوم بسیار راحتتر به او منتقل شد. به زودی روابط بین همسران بهبود یافت. اوستینووا از اجتناب از شوهرش منصرف شد و حتی او را مردی بسیار جالب دانست. در آن دوره ، دختر شروع به مراقبت از کمد لباس نیمه دوم خود ، انتخاب لباس هایی که بر عزت او تأکید می کنند ، و ، به طور کلی ، زمان بیشتری را به شوهر خود اختصاص می دهد.
آزمون محبوبیت
خانواده بحران اصلی مالی را پشت سر گذاشتند ، بچه ها بزرگ شدند و تاتیانا به محل کار خود رفت. اما هنوز پول در خانواده آنها یافت نشد. اوستینووا ، یکی پس از دیگری ، مواضع خود را در حوزه تلویزیون و روزنامه نگاری تغییر داد.به موازات این زن دائماً کارهای کوتاه مختلفی می نوشت. بیشتر اوقات - از نوع کارآگاهی. همه آنها به سمت میز رفتند. در سن 32 سالگی کار ، تاتیانا ناگهان از کار اخراج شد. سپس شوهرش به او پیشنهاد کرد که سعی کند نسخه های خطی متعدد خودش را منتشر کند.
زوجین با هم یک خانه انتشاراتی را به طور تصادفی انتخاب کردند ، جایی که نویسنده رمانش را در آنجا برد. به معنای واقعی کلمه بلافاصله چاپ شد. پس از آن ، زندگی اوستینوا به طرز چشمگیری تغییر کرد. تاتیانا احساس بسیار خوشبختی کرد و تصمیم گرفت به توسعه در زمینه نویسندگی ادامه دهد. این زن هر ساله محبوبیت بیشتری پیدا می کرد و اوژن نمی توانست با این حقیقت که همسرش بیش از او موفق بود کنار بیاید. عدم رضایت او از دستاوردهای شغلی خود باعث دائمی نق زدن نسبت به همسر روح خود شد. یک دوره دعوا و درگیری طولانی مدت در خانواده آغاز شد.
تاتیانا با شوهرش که ناگهان چاق و کاملاً غیرقابل تحمل شد ، دوام نیاورد و پیشنهاد ترک کرد. این زوج فقط زمانی ارتباط برقرار کردند که چند ماه بعد ، اوستینووا از علاقه دانشجوی ارشد جوان به اوژن مطلع شد. نویسنده تمام اشتباهات خود را پذیرفت ، لاغر شد ، چهره خود را تغییر داد و شروع به اختصاص زمان بسیار بیشتری به خانواده اش کرد. تا به امروز ، این زوج با هم زندگی می کنند.