فیلم های او کمی گروتسک هستند. او عاشق فیلم هایی است که مانند "داستان های بد" ساختار دارند. او شلیک می کند چند جانبه ، و نه ساده ، و این دست خط او است. نام مدیر فرقه Aki Kaurismäki است. و او یک نابغه است. در اینجا فقط چند مورد از کارهای او آورده شده است: "دختری از کارخانه کبریت" ، "زندگی یک بوهمیا" ، "مردی بدون گذشته" ، "جوها" ، "تاتیانا ، از روسری مراقبت کنید".
"دختری از کارخانه کبریت" (1990)
آیریس دختر زشتی است که در یک کارخانه کبریت سازی کار می کند. زندگی او خسته کننده و پر از تحقیر مداوم است. او حقوق و دستمزد خود را به خانه مادر و ناپدری می آورد و دیسکو محلی را که در آنجا به امید بیهوده دیدار با کسی فرار می کند ، تنها لذت خود می داند. و سپس یک روز او تصمیم می گیرد زندگی خود را به شدت تغییر دهد: او یک لباس صورتی می خرد و بلافاصله شب را با یک غریبه می گذراند. با این حال ، این ترفند فقط وضعیت دختر را وخیم تر می کند: بارداری او موج جدیدی از تحقیر را در پی داشت. اما این بار آیریس اجازه نخواهد داد که خودش را مورد تمسخر قرار دهند و متخلفانش تلخی پشیمان می شوند …
"زندگی یک بوهمیا" (1992)
پاریس شهری است که قادر است سرنوشت مردم را به شدت تغییر دهد. سه هنرمند توانستند از این امر قانع شوند و خود را بدون تأمین معاش در پایتخت فرانسه پیدا کنند. رودولفو از آلبانی ، مارسی ، فرانسوی مهربان و شونارد ایرلندی جذاب ، به روش خود شخصیتی کاملاً خلاق است ، اما هیچ کس آنها را نابغه نمی داند. تعادل بین تب ستاره و گرسنگی. آنها برای زنده ماندن باید مدام بچرخند ، اما به نظر می رسد که این برای آکی کوریسماکی کافی نیست: عشق ناگهان در چرخه مشکلات زندگی رخ می دهد …
"تاتیانا ، از روسری مراقبت کن" (1994)
سیاه و سفید ، بی پروا با عجله ، پر از ماجراهای رانندگی و تغییرات ، که شاید فقط بچه های داغ و دختران اتومبیلرانی می توانند وارد آن شوند. چه اتفاقی می افتد برای دو زن میانسال در یک کشور خارجی اگر یک وولگای 1965 در راه خود با دو راکر فنلاندی میانسال داشته باشند؟ اصالت دیالوگ های فیلم در اصل توسط زبان تحریف شده روسی تأکید شده است - و این جایی است که کارگردان فنلاندی کاملاً بدون هیچ اثری است.
"Juha" (1999)
جوها و ماری کلم معمولی می کارند ، آن را می برند تا به یک بازار کوچک محلی بفروشند ، و زندگی آنها اینگونه است. این زوج خوشحال هستند ، بعد از یک روز موفق ، Juha می تواند یک لیوان آبجو بخرد ، و ماری می تواند بستنی مورد علاقه خود را بخورد. آرامش در این عقده با به وجود آمدن قلب شیاد Shemeika در مزرعه بهم می خورد. وعده انواع لذتهای یک زندگی شیرین را می دهد ، Shemeika سر ماری را پودر می کند و او را به شهر می برد. با این حال ، به جای تجمل وعده داده شده ، یک دختر ولایی و ساده لوح در انتظار … عادی ترین فاحشه خانه است. ماری ، همه سختی های یک زندگی جدید را آموخت و امید خود را به یک معجزه از دست داد. Kaurismäki با یک نت سنگین به پایان نخواهد رسید. Juha آماده است تا خیانت همسرش را ببخشد و در حال حاضر در جستجوی او به شهر می شتابد.
"مردی بدون گذشته" (2002)
مردی بسیار کتک خورده ، بدون شغل و بدون نام ، استان دور افتاده فنلاند را ترک می کند و با امید به اینکه حداقل در پایتخت شانس کار داشته باشد ، به هلسینکی می رود. او که به سختی از قطار پیاده می شود ، به هولیگان های محلی برخورد می کند که او را تا حد مرگ کتک می زنند. داستان پس از رستاخیز معجزه آسا ادامه دارد. با این حال ، اگر حافظه کاملاً از بین رفته باشد ، س questionsالات بیشتر از پاسخ است. چگونه او در هلسینکی قرار گرفت؟ آیا او با کنار گذاشتن گذشته ، فرصتی برای شروع زندگی جدید خواهد یافت؟ و ایرما ، زنی که لباس فرم یک افسر ارتش نجات را پوشیده ، کیست؟ - از کارگردان در طول فیلم می پرسد و با دستان قهرمان گره های غیرواقعی سینمای فرقه اش را باز می کند.