میخائیل زوشچنکو نویسنده ، فیلمنامه نویس ، نمایشنامه نویس و مترجم روسی و شوروی است. او به حق متعلق به آثار کلاسیک ادبیات روسیه است. آثار هجوآمیز وی همیشه با هدف از بین بردن جهل و فلسفه گرایی همراه با بی رحمی و غرور همرزمانش بوده است. زندگی شخصی این نویسنده پر از رمان های زیادی بود ، اما تنها دو زن واقعاً اثری عمیق در قلب او برجای گذاشتند. و تنها پسر کلاسیک ، والری ، به سرنوشت خود ، رفتار دولت شوروی را نسبت به پدرش تجربه کرد.
میخائیل زوشچنکو ، نویسنده و نمایشنامه نویس مشهور روسی ، یک مسیر خلاقانه بسیار خارق العاده را طی کرد. سرنوشت او مملو از آزمایشات فراوانی است ، به همین دلیل حتی مجبور شد به دلیل اختلال روانی تحت درمان قرار گیرد. علاوه بر این ، این مفاخر پزشکی نبودند که توانستند کمک شایسته ای به او ارائه دهند ، بلکه پس از آموزش نظری مناسب ، کارهایی کاملاً مستقل بر روی خود انجام دادند. و تجربه شخصی موضوعی را که موضوع مطالعه در این زمینه بود ، به صفحات کتاب خود منتقل کرد.
و شعار او در زندگی یک عبارت خوش بینانه بود: "هیچ چیز بدی ، به جز خوب ، اتفاق نخواهد افتاد."
بیوگرافی مختصر میخائیل زوشچنکو
در 10 آگوست 1894 ، در شهر نوا ، نویسنده مشهور آینده در خانواده نجیب میخائیل زوشچنکو (یک هنرمند دوره گرد) و النا سورینا (بازیگر و نویسنده) متولد شد. این خانواده هشت فرزند داشت ، بنابراین رشد پسر در هماهنگی پر سر و صدا با خواهر و برادرش انجام شد. و در سن 8 سالگی دانشجوی سالن ورزشی شد ، جایی که به گفته خودش ، در کوشش و عملکرد تحصیلی تفاوتی نداشت.
زوشچنکو پس از فارغ التحصیلی از یک م educationسسه آموزش عمومی ، به مدت یک سال در وضعیت دانشجویی در دانشگاه امپراتوری بود که به دلایل مالی مجبور به ترک آنجا شد. و سپس در زندگی او به عنوان یک کنترل کننده راه آهن و دفاع از میهن در جبهه های نبرد جنگ جهانی اول وجود داشت ، جایی که او با 4 جایزه نظامی و ترس از خود برجسته کرد.
پس از انقلاب اکتبر ، میخائیل میخائیلوویچ قاطعانه از ترک وطن خودداری کرد و شروع به همکاری با دولت جدید کرد. در ابتدا وی به عنوان فرمانده اداره پست در پتروگراد کار می کرد ، و سپس تصمیم گرفت به آرخانگلسک نقل مکان کند. جالب اینجاست که در طول کل زندگی خود ، با استعدادترین نویسنده مجبور شد خود را در 15 حرفه امتحان کند ، در این میان حتی تخصص های غیر منتظره ای مانند کفش ، عضو دادگاه و متخصص پرورش مرغ و خرگوش وجود داشت.
و در سال 1919 ، زوشچنکو داوطلب ارتش سرخ شد تا در جبهه های جنگ داخلی علیه هم سربازان اخیر خود بجنگد. اما این بار اثبات واقعاً امکان پذیر نبود ، زیرا او به شدت زخمی شد و پس از بیمارستان فقط به عنوان یک اپراتور تلفن برای دولت جدید سود برد.
زندگی شخصی نویسنده
در اواخر سال 1918 ، سرنوشت میخائیل زوشچنکو را به ورا کربیتس-کربیتسکایا آورد ، که یک سال و نیم بعد با او ازدواج کرد. در این اتحادیه خانوادگی ، که برای نویسنده اساسی و طولانی مدت نشد ، در بهار 1922 ، پسری به نام والری در لنینگراد متولد شد.
زندگی عاشقانه منشعب ، به معنای جدی بودن نیت ، وی را در سال 1929 با لیدیا چالوا به ارمغان آورد. او حتی از اختلاف سنی 20 ساله خجالت نکشید. ظاهراً محل کار او (بخش هزینه ها در "کراسنایا گازتا") کمترین اهمیت را برای شخصیت خلاق نداشته است ، حتی در اوج محبوبیت با درآمد متزلزل قطع شده است. این طولانی ترین رابطه در زندگی لحظات درخشان فراوانی از جدایی و آشتی داشت. در پایان ، لیدیا مردی را که عاشقانه دوستش داشت برای همیشه ترک کرد. و قدرت احساسات نویسنده با تعداد زیادی از نامه نگاری هایی که تا امروز پس از فراق آنها باقی مانده است ، اثبات می شود.
در سالهای اخیر همسرش ورا در کنار میخائیل زوشچنکو بود که بعداً در کنار نویسنده به خاک سپرده شد.
فرزندان
به گفته شاهدان عینی ، والری میخائیلوویچ زوشچنکو مردی کوتاه قد ، اما قوی و شانه باز بود. با وجود نگرش بی طرف او به ورزش ، بسیاری از دانش آموزان و معلمان توانایی او را در انجام تمرینات روی میله های ناهموار تحسین می کردند وقتی که او در یک وقفه بزرگ به این دستگاه می رفت. این نوجوان ابتدا تحصیلات مدرسه ای خود را در پترشول و سپس در مدرسه کارگری شماره 7 واقع در کنار کلیسای جامع معروف کازان فرا گرفت. والری مانند پدر و مادرش در یک زمان ، در عملکرد تحصیلی خوب و رفتار مثال زدنی تفاوت نداشت.
پسر به عنوان نماینده "جوانان طلایی" به ظاهر خود بسیار توجه داشت ، و توجه ویژه ای به لباس های خود داشت. وی عتیقه را جمع آوری کرد (به اسلحه علاقه خاصی داشت) ، از رستوران معتبر Kvisisan بازدید کرد و پس از دریافت دیپلم دبیرستان در سال 1939 ، وارد دانشگاه تئاتر شد ، پس از دو سال موفق به یادگیری آن نشده بود.
والری در یورش های افراد هوشیار شرکت کرد که علیه جرم در شهر می جنگیدند ، می جنگیدند و حتی جوایز نظامی نیز به آنها تعلق می گرفت. پس از سربازی به دلیل آسیب دیدگی ، وی در خط کومسومول و سپس در ارتش فعال (یک گروه و یک بخش ویژه) کار کرد. قبل از دوره بی اعتبار کردن پدرش ، هنگامی که او "عدالت" رژیم فعلی را نیز تجربه کرد ، مرد جوان موفق شد در بخش نسخه های خطی هنری به عنوان سانسورگر کار کند.
رگه های سیاه زندگی وارث نویسنده معروف در طول فراموشی و آزار و شکنجه کامل وی با کار در حومه لنینگراد همراه بود ، جایی که وی عملکرد خانه های فرهنگ و باشگاه های روستایی را بازسازی کرد. سپس در تئاتر درام در نوگورود شغل یافت ، به دانشگاه خود بازگشت ، که در سال 1949 با موفقیت فارغ التحصیل شد. منتقد مستند تئاتر به عنوان منتقد تئاتر آغاز شد و متعاقباً به عنوان بازیگر و روزنامه نگار فعالیت کرد.
وی از سال 1950 تا 1962 مدیر هنری تیم های مختلف خلاق آماتوری از جمله چندین مرکز تفریحی و کارخانه فلزات بود. و فراتر از آن ، سوابق وی شامل مشاغلی مانند کارمند ادبی آزاد ، سردبیر ، رئیس بخش صنعت و دستیار آزمایشگاه ارشد بود. در سال 1983 V. M. زوشچنکو بازنشسته شد.
در شهری در نوا ، وی در نشانی زندگی می کرد: کانال Griboyedov ، 9 ، ص. 118. پسر نویسنده معروف در 31 ژوئیه 1986 از سرطان ریه درگذشت و در قبرستان Sestroretsk در کنار پدر و مادرش به خاک سپرده شد.
مرگ
ناخن در Sestroretsk آخرین پناهگاه میخائیل میخائیلوویچ زوشچنکو در زمان حیات او شد. در بهار سال 1958 ، به دلیل مسمومیت با نیکوتین ، دچار سکته مغزی شد و پس از آن گفتار خود را از دست داد و دیگر شناخت عزیزان را متوقف کرد.
و در 22 ژوئیه سال جاری ، نویسنده و نمایشنامه نویس بر اثر نارسایی قلبی درگذشت. به گفته مقامات ، در قبرستان ولکوفسکوی در Literatorskie Mostki ، که در آن زمان به مکان پناهگاه بسیاری از نویسندگان روسی تبدیل شد ، هیچ قطعه زمینی برای او وجود نداشت. بنابراین ، جسد وی در گورستان محلی به خاک سپرده شد.