چه افسانه هایی درباره بایکال وجود دارد

چه افسانه هایی درباره بایکال وجود دارد
چه افسانه هایی درباره بایکال وجود دارد

تصویری: چه افسانه هایی درباره بایکال وجود دارد

تصویری: چه افسانه هایی درباره بایکال وجود دارد
تصویری: آیا تولد دوباره بعد از مرگ وجود دارد؟ ناگفته هایی از تولد دوباره و روح انسان بعد از مرگ 2024, ممکن است
Anonim

دریاچه بایکال با عظمت و خلوص خود گردشگران کشورهای مختلف را به خود جلب می کند. چیزی عرفانی در دریاچه بایکال و اطراف آن وجود دارد. جای تعجب نیست که افسانه های زیادی در مورد این دریاچه وجود دارد.

افسانه ای و باجکاله
افسانه ای و باجکاله

هنگام برنامه ریزی برای سفر به دریاچه بایکال ، دانستن تاریخچه دریاچه زائدی نخواهد بود. متداول ترین افسانه ها در مورد دریاچه بایکال برای گردشگران مفید خواهد بود:

1. افسانه سنگ شمن. شمن-سنگ در محل تلاقی آب رودخانه های آنگارا و بایکال در روستای لیستویانکا ، منطقه ایرکوتسک واقع شده است. افسانه بوریات در مورد قهرمانی به نام بایکال می گوید. بایکال پیر و غم انگیز شده است. تنها لذت دختر آنگارا است. بایکال تصمیم گرفت با دخترش ازدواج کند ، او قهرمانان مختلفی را صدا کرد. او از مرد جوان ایرکوت خوشش آمد. با این حال ، آنگارا نسبت به قدرت قهرمان و هدیه های او بی تفاوت ماند. قلب زیبایی مدتهاست توسط ینیسه ای جوان اشغال شده است.

شب ، وقتی همه نگهبانان به خواب رفتند ، آنگارا شتافت تا به سمت محبوبش بدود. بایکال از سر و صدا بیدار شد ، عصبانی شد ، تکه سنگی را پاره کرد و آن را به دنبال دختر نافرمانی انداخت. آنگارا گریست و اشکهای پاکش به رودخانه تبدیل شد. و اشک های بایکال مانند دریاچه است. برای مدت طولانی ، این سنگ به عنوان یک مکان تشریفاتی برای شمن ها عمل می کرد ، مراسم برای آرام کردن حالت سخت بایکال در آنجا برگزار می شد.

2. افسانه در مورد Sarma و بشکه omul. Sarma به عنوان شدیدترین باد دریاچه بایکال در نظر گرفته می شود. وزش باد قادر به تخریب همه چیز در سر راه خود است. این افسانه می گوید: در آنجا تاجری به نام سارما زندگی می کرد. و دو برادر بارگوزین و کولتوک عاشق او بودند. سارما چیز عجیبی داشت: بشکه جادویی. ارزش انداختن یک بشکه به بایکال است ، و این امول خود به تور می رود. مهربان بارگوزین از بشکه باخبر شد و از معشوق خود خواست که به ماهیگیران محلی کنجکاوی کند ، به طوری که آنها همیشه فرصت تغذیه خانواده های خود را داشته باشند.

سرما حریص بود ، امتناع ورزید و دوست پسرش را با خود راند. بارگوزین بشکه را دزدید و به مردم داد. سارما عصبانی شد و به باد شدیدی تبدیل شد. از آن زمان به بعد ، آنها می گویند که بشکه امول در آن طرف دریاچه بایکال شناور است و سارما برای گرفتن آن از تنگه خود بیرون می آید. بارگوزین و کولتوک نیز به باد تبدیل شده اند و بشکه را می رانند گویی که فوتبال بازی می کنند: بارگوزین امواج را با شدت باد می راند تا امول به سمت مردم برود و کولتوک با او دخالت می کند.

3. افسانه در مورد اولخون. جزیره اولخون بزرگترین دریاچه بایکال است. چطوری این پیش آمد؟ افسانه اولخون کمی شبیه افسانه سنگ شمن است: آنگارا عاشق ینیزی شد و می خواست از خانه فرار کند. فقط در این نسخه بایكال از قصد دخترش اطلاع یافت و از نگهبان خود اولخون خواست دختر را در غاری حبس كند.

هر چقدر آنگارا التماس می کرد که او را بیرون بگذارد ، اولخون به اشکهای او توجهی نکرد. فریادهای جریان انگارا را شنید و شروع به تیز کردن غار کرد تا آنگارا بتواند فرار کند. آنگارا خود را آزاد کرد و به طرف محبوب نیسه ای شتافت. و سپس بایکال سنگی را پس از سنگ فراری انداخت ، آنگارا به یک رودخانه ، بایکال - دریاچه تبدیل شد. و اولخون ، به دلیل بی مهری ، به قلعه ای جزیره تبدیل شد.

توصیه شده: