در پاریس ، در قبرستان Père Lachaise ، در کنار Edith Piaf ، آخرین شوهر و عشق دیرهنگام او - جوان عاشق خواننده مشهور فرانسوی Theophanis Lamboukis (Theo Sarapo) - به خاک سپرده شد. سرداب خانواده گسیون حاوی بقایای تنها فرزند پیاف است. دختر مرسل ثمره اولین عشق ادیت 16 ساله است.
با تأمل در مورد خود ، لا موم پیاف همیشه می گفت که او فقط در صحنه زندگی می کند و روزی که می خواهد آواز را متوقف کند ، می میرد. دور تا دورش پر از گل بود. این کلیسا با بیان اینکه "در یک گناه عمومی زندگی می کند" از انجام مراسم تشییع و خاکسپاری این خواننده بزرگ خودداری کرد. ارگان رسمی واتیکان ، L'Osservatore Romano ، اعلام کرد: "این یک بت خوشبختی ساختگی بود."
این زن زیر 50 سال ، دائماً در رنج و در عین حال غیرقابل کنترل ، خوشحال بود و ادعا کرد که زندگی وحشتناکی داشته و افزود: "از هیچ کاری پشیمان نیستم". دوست پیاف ، مارسل بلیستین ، کارگردان مشهور ، در کتاب "خداحافظ ادیث" خود نوشت: "او بسیار بخشیده خواهد شد زیرا او خیلی دوست داشت."
در زندگی نامه خواننده ، که بسیار دوست داشت افسانه ها و افسانه هایی را در اطراف نام خود بسازد ، امروز تفکیک حقیقت از داستان آسان نیست. فقط مجموعه ای از اطلاعات موجود در بسیاری از نشریات به کمک می آید:
- زندگینامه های ساخته شده توسط زندگینامه نویسان ادیت پیاف مانند ژان دومینیک برایلار ، سیلور راینر ، آلبرت بنوسیسان.
- "دوست من" - داستان هایی از ژانت ریچارد ، کمد ، آرایشگر و همراه خواننده.
- خاطرات سیمون برتو ، خواهر ناتنی ادیت ، که او را بسیار دوست داشت و با محبت او را مومون می نامید.
- خاطراتي كه در سال آخر زندگي اش نوشته شده و در كتاب "زندگي به گفته خودش" آورده شده است.
- زندگینامه "در توپ فورچون" ؛ "زندگی من".
والدین آینده La Mome Piaf از خانواده های سیرک در سفر بودند. آنها در یک نمایشگاه پاریس دیدار کردند. سبزه داغ 20 ساله آنت با مادرش ، مربی کک ، نوگات می فروخت. لویی سبک و برازنده که در اتاق پدرش به عنوان آکروبات با اسب کار می کرد ، در میدان نمایش اجرا کرد.
هیکل کوچک و قد کوتاه (147 سانتی متر) ادیث مدیون پدرش است. انرژی جارو ، چشم های چشم نواز و صدای سکسی هوس باز چیزی است که دختر از مادرش به ارث برده است.
آنت Giovanna Marguerite Maillard خواننده ای بود که با نام مستعار Lin Marsa در کافه های پاریس برنامه اجرا می کرد. مادر ادیت طبق داستان های پدرش با یک لباس ساده مشکی روی صحنه رفت و داستان های تاریکی را درباره قلب شکسته خواند. او که بسیار خاص باد بود ، به محض این که کودک یک ماهه شد ، کودک را تحت مراقبت از والدین ناکارآمد خود قرار داد. و در سال 1918 ، کاملاً علاقه مند به سرنوشت بیشتر ادیت 3 ساله ، همسرش را ترک کرد. او در زندگی دخترش ظاهر نشد تا اینکه به یک خواننده مشهور در سراسر کشور تبدیل شد. بازیگر شکست خورده لین مارسا دختر رها شده خود را پیدا کرد و خواستار کمک مالی شد. پیاف دائماً از مادرش حمایت می كرد ، اما هرگز با این زن ملاقات نكرد.
پدر ادیث در آغاز جنگ جهانی اول داوطلب حضور در جبهه شد. در دسامبر 1915 ، او برای دیدن دختر تازه متولد شده خود دو روز مرخصی گرفت. لویی این نوزاد را به نام پرستار انگلیسی ادیت کاول که توسط آلمانها مورد اصابت گلوله قرار گرفت ، نامگذاری کرد. دفعه بعدی که دختر را فقط در سن 2 سالگی دید ، وقتی از جلو به خانه برگشت. گسیون با گرفتن کودک از مادر همسر سابق خود ، مراقبت از او را به مادربزرگ دوم که در وطن خود زندگی نمی کرد ، در نرماندی سپرد. لوئیز که به عنوان آشپز در روسپی خانه شهری کار می کرد ، از نوه خود به خوبی مراقبت کرد. "دختر عجیب و غریب پاریس" توسط اهالی "خانه شیطان" ناز و ناز شده و با شیرینی مورد درمان قرار گرفت. اما ادیت با گذراندن تمام وقت در مکانی با چنین شهرتی ، بد اخلاقی داشت ، به سختی نوشتن بلد بود و به مدرسه نمی رفت.پدر دخترش را به خانه می برد و او در سن 12 سالگی شروع به کار با او در سیرک مسافرتی کارولی می کند: لوئیس ترفندها و کلاهبرداری های آکروباتیک را نشان می دهد ، ادیث با کلاه دور تماشاگران می رود. پدر سعی کرد کار خود را به دخترش بیاموزد ، اما او کاملاً از این کار ناتوان بود. سپس لویی به او گفت كه باید بین اعداد اجرا كند و "چنان بلند بخواند تا شیرها را غرق كند" آواز بخواند. به زودی مشخص شد که تماشاگران نه آنقدر به سیرک می آیند که به صدای زیبای یک دختر کمی ناجور گوش دهند. هزینه های ارائه برای یک زندگی متوسط ، اگر نه برای یک "اما" کاملاً کافی است.
گسیون که برای بار دوم ازدواج کرده بود ، رئیس یک خانواده بزرگ شد. مراقبت از هفت کودکی که نامادری داشتند بر دوش او بود. و در سال 1919 ، ادیث یک خواهر ناتنی داشت. همسرش تمام پولهایی را که در سیرک به دست می آورد از لویی باج می گرفت و همچنین دختر کوچکش سیمونه را که 11 ساله نبود از خانه بیرون کرد تا خودش پول بدست آورد. پس از یک رسوایی دیگر در خانواده پدرش ، ادیت سیرک را ترک می کند و در یک مغازه لبنیات کار می کند. اما اوایل کوهنوردی و پیاده روی با یک بطری شیر او را به سرعت خسته کرد. این دختر 14 ساله به کار قبلی خود بازگشت و به خیابان های پاریس آمد تا آواز را همانطور که پدرش آموزش می داد ، بخواند. او خواهرش را به عنوان دستیار خود گرفت. درآمد روزانه حدود 300 فرانک کافی بود تا او و سیمونه بتوانند هزینه یک اتاق در یک هتل شلخته را پرداخت کنند. بدین ترتیب زندگی مستقل دختران لویی گسیون آغاز شد که آنها را فراموش نکردند و از آنها مراقبت کردند تا زمان مرگ او در سال 1941. ادیث همیشه با سپاس از پدرش به یاد می آورد ، که یک خواهر کوچکتر محبوب ، یک دوست و همراه وفادار به او داد. دستورالعمل های هنرمند سیرک لوئیس گسیون در مورد چگونگی بیرون رفتن با آواز خواندن برای مخاطبان محترم اولین درس او در کار هنری بود که پیاف خود را بدون هیچ اثری وقف کرد.
دختری 16 ساله در گوشه گوشه گوشه ترویون و خیابان مک ماهون آهنگ می خواند و عاشق پسری شد که یک سال از او بزرگتر بود. لویی دوپونت به عنوان یک پسر تحویل دهنده در یک فروشگاه کار می کرد. هنگامی که او با دوچرخه خود مواد غذایی تحویل می داد ، هر بار متوقف می شد تا به اجرای خواننده خیابانی گوش دهد. انداختن سکه ای روی بشقابی که با آن ادیت با حرکتی گسترده دور مخاطب راه افتاد ، یک جوان بلند قد ، بور ، خندان ، مستقیم به چشمانش نگاه کرد و از خوشحالی سوت زد. یک بار بالا آمد و گفت: "بیا ، ما با هم زندگی خواهیم کرد." و او را دنبال کرد - خوش تیپ ، قوی ، بی نظیر. ادیث ، که کودکی او با مادربزرگش که به عنوان آشپز در یک فاحشه خانه کار می کرد ، سپری شد ، ایده بسیار عجیب و غریبی از عشق ایجاد کرد: "اگر مردی دستش را دراز کند ، دختر باید با او برود."
رابطه جوانان عاشقانه نبود ، در محله های فقیرنشین پاریسی منیلمونتاند ، یکی از فقیرترین مناطق پاریس ، فضای کافی برای شعر وجود داشت. اما پیاف در کتاب زندگی نامه خود فصلی درباره قهرمانان بسیاری از رمان های خود را با عنوان "لوئی کوچک" آغاز می کند. دوپونت مانند ادیت جوان و ساده لوح بود. این اولین عشق من بود. پسر در همان روزی که با معشوقش ملاقات کرد به خواهرانش نقل مکان کرد. ادیت دیگر در خیابان برنامه اجرا نمی کرد ، اولین نامزدی خواننده در سال 1933 کاباره خوان لس پین بود. یک سال بعد صاحب یک فرزند دختر شدند. مارسل از نوزادی مانند مادرش به نظر می رسید. بوتوزیک چاق و بور از یک سالگی "دختر بابا" شد. ادیت برای پرداخت هزینه اتاق ، تأمین هزینه خانواده و خواهرش ، سخت کار کرد. کودک را باید عصرها در هتل می گذاشتند یا با خود می بردند. پدر مارسل خواستار ترک آواز و اختصاص وقت بیشتر به کودک شد. بسیاری از زندگینامه نویسان این خواننده از روایتی حمایت می کنند که جدایی زن و شوهر توسط ادیت آغاز شده است: او صحنه را انتخاب کرد و شوهرش را ترک کرد. با این حال ، در زندگی نامه خود ، خواننده دلایل دیگری را برای وقایع بیان کرده است که بعدا منجر به اولین فاجعه جبران ناپذیر در زندگی شخصی او شد.
ادیت و لوئیس به همان اندازه بچه ها جوان و خوشحال بودند. اما در این آرامش ، دختر به طرز مبهمی چیزی کم داشت. او آرزوی حمایت ، یک دست قوی مرد ، یک مرد واقعی را داشت و یک بار شوهرش را فریب داد.ادیت با گرفتن دخترش ، با مردی مسن تر ، قویتر و شجاع تر - یک سرباز لژیون خارجی - از او فرار کرد. دوپونت متواری را در حوالی بلویل ردیابی کرد. او دختر را برد و فریاد زد: "اگر می خواهی دخترت را ببینی ، به خانه برگرد!" ادیت به خاطر کودک به لویی کوچک بازگشت. او به سرعت لژیونر را فراموش کرد ، اما زندگی مثل همیشه ادامه پیدا نکرد.
این دختر که از 14 سالگی دائماً در جستجوی رویاهای خود بود و با مردان آشنا بود ، غالباً عاشقانه و پرشور عاشق می شد. این امر تا حد زیادی با اجرای نمایش در محل پیگال و در کاباره - ملوان پیر ، اسپاگی لئون ، دلال محبت آلبرت و ماجراهای دیگر تسهیل شد. اما همه اینها بعدا بود. حالا او تمام وقت خود را به آواز اختصاص داد - درآمد گدایی لویی برای امرار معاش کافی نبود.
به زودی ، مارسل دو ساله به شدت بیمار شد. این مادر که چند روز در کنار دخترش در بیمارستان ماند ، بر بیماری نیز غلبه کرد. در آن زمان آنها نمی دانستند که چگونه مننژیت سل را درمان کنند ، آنها فقط با تکیه بر مشیت مراقب بیماران بودند. ادیث توانست بر این بیماری غلبه کند و مارسلا کوچک در 7 ژوئیه 1935 درگذشت. در Chapnel بلوار ، مردی به دختر نوزده ساله بدقلب نزدیک شد و زن و شوهر به سمت هتل حرکت کردند. دختر آنقدر رقت انگیز به نظر می رسید که از او پرسید چرا این کار را می کنی؟ و در جواب شنید: "من باید دخترم را دفن کنم ، ده فرانک کافی نیست". مرد به او پول داد و رفت.
لویی با اندوه عمومی ، فهمید که فقط کودکی ادیث را در کنار خود دارد. هنگامی که کودک آنها از بین رفت ، او ، که صادقانه خیانت را دوست داشت و او را بخشید ، این کلمات را ترک کرد: "تو برای من یک شاهزاده خانم از رویای جادویی بودی ، اما این رویا پایان یافت. برای شما آرزوی خوشبختی میکنم!" لوئیس دوپونت نه تنها به عنوان پدر فرزندش در خاطرات پیاف ظاهر می شود. در زندگی ادیت ، این تنها مردی بود که او را ترک کرد. تمام روابط بعدی با همسران و دوستداران ، خواننده خود را متوقف کرد ، غذایی که آنها هاله شور و عاشقانه را از دست دادند. او معتقد بود که لازم است ابتدا بدون اینکه منتظر چنین تصمیمی توسط مرد باشد ، آنجا را ترک کرد. "اگر عشق سرد شد ، شما باید آن را گرم کنید یا دور بریزید. این محصولی نیست که در مکان خنک نگهداری شود.”” پیاف در زندگی نامه خود نوشت.
به سختی می توان گفت که کسانی که شرح حال خواننده افسانه ای را بازگو می کنند ، استدلال می کنند که در روز دوم پس از تشییع جنازه دخترش ، او ، گویی اتفاقی نیفتاده است ، شعرهایی را می خواند و در یک کاباره سرگرم می شود. طبق خاطرات خواهرش سیمون ، ادیث تنها عکس برجای مانده از دخترش و رشته ای از موهای بور او را همانند نماد با تصویر سنت ترزا ، که او را از نابینایی در کودکی شفا داد ، حفظ کرد.
در سال 1936 ، هنگامی که خواننده از معشوق بعدی خود جدا شد ، او عکسی از مارسلا را سرقت کرد ، قصد داشت او را سیاه کند و خواستار بازگشت او به نزد او شد. معدنچی سابق رنه قادر به بخشش و فراموشی نبود. این مرد بزرگ و قدرتمند با چهره ای خشن سالها خواننده را تعقیب می کرد. شکل او به طور غیر منتظره ظاهر شد: در نزدیکی سالنی که او در آن اجرا کرده است. در ورودی رستورانی که در آن ناهار خوردید ؛ وقتی به پاریس برگشتم ، روی سکوی ایستگاه تماس های تلفنی وجود داشت که تهدید به اخلال در اولین حضور در الحمرا بود. این فقط برای مدت سه سال متوقف شد ، مردی که تقریباً پیاف را هنگام جدا شدن تقریباً کشت ، در زندان گذراند و در آنجا به دلیل درگیری در یک کافه و استفاده از سلاح به سرانجام رسید. هر بار که در یک کاباره در لیل مشغول اجرای برنامه بود ، احساس می کرد که رنه ایستاده و بی صدا روی چشمانش ایستاده است. اگر تصادفاً از كنار آن عبور می كرد ، بدجور زمزمه می كرد: "من هنوز نتیجه را با شما تسویه نكرده ام." مدالیون یادبود با چهره مارسلا تنها 20 سال بعد به پیاف بازگشت. پس از یکی از معارفه ها ، معشوق رها شده با این جمله به او نزدیک شد: «این را بگیر. من نمی فهمیدم که تو را برای همیشه از دست داده ام."
نامی که پدر و مادر جوان ادیت و لوئیس در سال 1933 برای دختر تازه متولد شده خود انتخاب کردند مورد علاقه مادرم قرار گرفت. این نام یکی از پسر عموهای نورمن ادیت بود. مادرش با نام مستعار Lin Marsa ، روی صحنه نمایش اجرا می کرد. در مناطق طبقه کارگر پاریس ، آهنگ انقلابی فرانسه "مارسی" محبوب بود. مارسل یک نام دوتایی است. مانند جفت اسکندر / الکساندرا ، ویکتور / ویکتوریا ، هر دو پسر و دختر اینگونه خوانده می شوند.طبق یکی از افسانه های مربوط به پیاف ، او همیشه به دنبال حمایت در مردانی با همان نام کودک خود بود. پیاف در تلاش برای عشقی بود که تمام زندگی او را به چرخش در آورد ، آرزو داشت که یک مارسل شجاع الهی و غیر قابل پیش بینی در زندگی او ظاهر شود. به هر حال ، ریشه این نام از خدای جنگ مریخ است.
در میان افرادی که نقش های چشمگیری در زندگی او داشتند ، که به عنوان یک دوست به او وفادار بودند و در موقعیت های دشوار به او کمک می کردند - مارسل آشار فیلمنامه نویس و نمایشنامه نویس ، مارسل بلیستین کارگردان. کسی که می توانست از همه مردان برتر باشد ، بزرگترین خوشبختی او بود و اندوهی نه چندان وحشتناک ، بوکسور فرانسوی الجزایری تبار مارسل سروان بود. "گلزن مراکشی" - طرفدارانش در مورد این ورزشکار درخشان گفتند. "قهرمان من" - به نام Serdan Edith Piaf. این عشق واقعی بزرگسالی بود که یک زن را در او کشف کرد.
مارسل هر کاری را انجام می داد که بتواند حداقل اندکی از محبوب او خوشش بیاید: او را با هدیه ای باران می داد ، تمام هوی و هوس های او را برآورده می کرد ، در آغوش او به تمام معنی. غولی با مشت های عظیم در کنار این زن کوچک اما فوق العاده قوی که به بره تبدیل شده است. او او را می پرستید ، و این دو طرفه بود. ادیث ، که همیشه خواستار سلطه غیرقابل تقسیم در روابط با مردان بوده است ، با نقش خیابان پشتی (نقشی که از پشت در ظاهر می شود) کنار آمده است. سردان آمادگی ترک خانواده خود را نداشت - در کازابلانکا او یک زن و سه پسر داشت. این ورزشکار روزنامه نگارانی را که به رسوایی پیرامون این زوج داغ مشهور دامن زده بودند ، به چالش کشید. در طی یک کنفرانس مطبوعاتی پس از مبارزه جهانی با عنوان قهرمانی میان وزن در 21 سپتامبر 1948 ، سردان س theالات را با بیان این که "آیا می خواهید بدانید که من ادیث پیاف را دوست دارم؟ بله دوست دارم! بله ، او معشوقه من است ، اما فقط به این دلیل که ازدواج کرده ام. " بعد از آن حتی یک روزنامه جرات نکرد که یک خط در مورد ارتباط این دو چهره مشهور فرانسوی بگوید. این خواننده یک دسته گل رز زیبا با یادداشت "از آقایان. زنی که بیش از هر چیز دیگری دوستش دارد."
قرار نبود عاشقانه پر سر و صدایی که از تابستان 1948 آغاز شد ادامه یابد. در 28 اکتبر 1949 ، بوکسور برای بازی برگشت با جیک لا موتا به ایالات متحده رفت. او قبل از جنگ قصد داشت با پیاف در نیویورک ملاقات کند. او از معشوقش خواست هر چه سریعتر بیاید. او از طریق تلفن پاسخ داد که آن را نیز از دست داده و سفر برنامه ریزی شده از طریق دریا را به پرواز هوایی تغییر خواهد داد. هواپیمای Lockheed L 749 Constellation حامل مارسل سروان در منطقه آزور سقوط کرد.
آهنگ Hymne a l'amour از Edith Piaf ، که امروزه در سراسر جهان به عنوان سرود عشق باورنکردنی و همه گیر مصرف می شود ، به مردی اختصاص دارد که نام او با نام دختر کوچکش - مارسل - یکی بود.